می گویند در آرزو کردن هم باید دقت کرد. شاید روزی، محال ها، واقعی شوند. اینطور می شود که گاهی حتی از به زبان آوردن بعضی آرزوهای گذشته که امروز در دسترس هستند، پشیمان می شویم. اما گاهی آرزوهایی را در سر می پرورانیم که واقعی شدنش می تواند بسیار دلچسب باشد. گاهی آرزوهای بزرگِ امروز، طوری فردا و پس فردای زندگی به وقوع می پیوندند که همه هاج و واج می مانند و انسان با خودش می گوید چطور همه آن سختیها و پستی و بلندی ها، دود شدند و رف
تند هوا؟
ماجرا مربوط به یک آرزو است؛ آرزوی پرواز ! نه فقط پرواز؛ بلکه پریدن برفراز ترافیک های اعصاب خرد کن! از آن ترافیک هایی که حوصله همه را سر می برد وساعت ها هم طول می کشد.
چند سال پیش، دو خواهر جوان و نوجوان، به همراه والدین، در ماشین هستند تا تعطیلات عید را در شمال کشور سپری کنند؛ ولی آنقدر در ترافیک می مانند که یک دفعه دختر کوچک تر صدای اعتراضش در می آید و می گوید: «ای کاش می شد از روی ماشین ها پرواز کرد و رفت شمال!»
و این «ای کاش»، چند سال بعد تبدیل به همان چیزی شد که دخترک می خواست؛ با این تفاوت مهم که خودش خلبان همان پرواز بود.
خواهران طناز و طراوت فلاحی، هر دو خلبان هواپیمای سبک و فوق سبک هستند. طناز هفت سالی از طراوت بزرگ تر است؛ ولی آنچنان شبیه هم هستند که اکثر مردم آنها را دو قلو می پندارند. دو خواهری که زمین را با همه دغدغه هایش رها می کنند و آسمان را در دستشان می گیرند.
می خواستم در ترافیک از روی سر ماشینها پرواز کنم!
طراوت، خواهر کوچک تر، از کودکی عاشق هواپیما بوده به طوری که وقتی هواپیماها در آسمان گذر می کردند، او آنها را با دست کوچکش نشانه می گرفت و دنبالش می کرد. او در خصوص اینکه چه شد که خلبانی را برگزید می گوید: «پدرمان، عباس فلاحی نیز خلبان هواپیماهای سبک و فوق سبک است و او بزرگترین مشوق و همراه ما در این مسیر بود؛ اما داستان اصلی علاقه مند شدن من به این کار، مربوط به اولین پرواز من به عنوان همراه، در یک پرواز تفریحی بود. 14 ساله بودم که برای اولین بار، در نمک آبرود پرواز تفریحی را تجربه کردم. در آن سن و سال، این اتفاق برایم خیلی هیجان انگیز بود. تجربه ای بی نظیر بود، ما از روی دریا رد می شدیم، کوه ها را می دیدیم و فضای شیشه ای بیشتری نسبت به هواپیماهای مسافربری، برای تماشای منظره داشتیم. جالب آنکه طناز، در این پرواز تفریحی پایش شکسته بود ولی با آن وضعیت، لذت پرواز را از دست نداد و او هم سوار یک هواپیمای دیگر شد. همانجا بود که اصرار کردم که می خواهم خلبان شوم و دلم می خواهد دوره هایش را ببینم؛ ولی به من اطلاع دادند که آموزش از 18 سالگی می شود. به همین دلیل، در مدرسه هوانوردی دوران متوسطه را گذراندم و در دانشگاه نیز همین رشته را دنبال کردم.»
او که اکنون استاد خلبان شده است در ادامه می گوید: «من از 19 سالگی آموزش های خلبانی را شروع کردم. بعد از چند سال، طناز، خواهر بزرگترم نیز به خلبانی علاقه مند شد و او نیز آموزش را شروع کرد.»
طناز فلاحی، خواهر بزرگتر نیز می گوید: «من اکثر مواقع در دوران نوجوانی، با پدرم پرواز تفریحی می رفتم برای همین گاهی با خودم فکر میکردم اگر من خلبان همان پرواز شوم چه حسی دارد. بعد از اینکه طراوت وارد این حرفه شد، من هم دل را به دریا زدم و در کلاسها شرکت کردم تا آموزش ببینم.»
